یادمه چهارم دبیرستان بودیم.برای درس خوندن میرفتیم کتابخونه با "ژ" .اونایی که میومدن هم آشنا بودن تقریبا همه و یا تو اون مدتی که میرفتیم اشنا شده بودیم.اون موقعها "ژ" علاقهی خاصی به حضرت اباالفضل (ع) داشت. نزدیکای 3 شعبان گفت میای به مناسب این سه تا ولادت شیرینی بدیم تو کتابخونه؟ منم که خراب رفاقت.قبول کردم.صبحش زودتر رفتیم یک سینی شیرینی خریدیم و پخش کردیم.و خب لازمه اشاره کنم ذوق مرگ بودیم؟
برای پیر شدن وقت هست بازدید : 432
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 3:23